شب رو با خوابهاي گوناگون سپري كني ، در طول شب چندين بار بيدار شي ، بعد تازه چشمات گرم بشه كه يه دفعه يه صداي خش خش از بالا سرت بشنوي.
تو خواب و بيداري بپري هوا. يهو ببيني يه ابوطياره در شرايط عدم تعادل بالا سرت داره مي چرخه و نفهمي حتي چي هست!!
تنها كاري كه مي توني بكني اينه كه دو سه تايي جيغ بنفش بكشي و در حالي كه دستات رو براي دور كردن اون موجود موذي و ناشناس كه وارد حريمت شده تو هوا مي چرخوني از اتاق بدوي بيرون. در حالي كه اين مسير طولاني دور تخت خواب تا خروجي اتاق خواب را داري طي مي كني ياد فيلمهاي ترسناك مي افتي كه موجودات پرنده ناشناس به انسانها حمله مي كنن و جونشون رو مي گيرن ، تازه مي فهمي وقتي مي گويند يه فيلمي ترسناكه براي چيه. پس سعي مي كني فراموش نكني كه از اين به بعد انقدر با شجاعت نشيني پاي فيلمهاي ترسناك و چهارچشمي نگاهشون كني.
ميري بيرون از اتاق ، يه نفسي مي كشي ،خواب كه از سرت پريد، مي ري ببيني اصلاً اين مزاحم چي مي تونست باشه.تنها حدستون سوسكه كه ميتونه از كانال كولر اومده باشه، ولي وقتي فكر مي كني يادت مياد كه خيلي از سوسك بزرگتر بود. خلاصه يه اسپري سوسك كش برميداريد و كل اتاق خواب رو البته با حفظ فاصله ايمني سمپاشي مي كنيد، دو تا بالش برميداريد و هر كدام يه گوشه اتاق پذيرايي مي خوابيد ، خيالت هم راحته كه در اتاق خواب رو بستي.
صبح كه بيدار مي شوي مي بيني جسد يك سوسك گنده بالا بلند افتاده كنار كفش دوني.
تازه مي فهمي عجب گولي خوردي،دلت خوش بوده كه در اتاق خواب بسته است؟؟؟ هه هه هه...
خب حالا آقاي بابي سان به من مي خنديد؟؟
باشه...ياد خودت كه مي افتم بيشتر خنده ام ميگيره...باز من جرأت كردم سرم رو تو اتاق كنم ببينم اون موجود چي بوده؟؟تو كه از 10 قدمي اتاق خواب نزديكتر نميشدي!يه اسپري سوسك كش گرفته بودي دستت از صد كيلومتري پخشش مي كردي بعد ميگفتي مقدارش كمه..خب عزيزم اينجوري حروم ميشه كه!