Aug 30, 2006
صحبت از بچه ها
امان از دست بچه هاي امروزي:
همكار 1 : من كه بچه هام رو گوشيهاشون براي شماره تماس من زنگ پليس 110 رو گذاشتن كه هروقت من زنگ مي زنم با آژير خبردار بشن.
همكار 2 : من با بچه هام طي كردم كه هزينه موبايلشون رو خودشون بدن، حالا كه قبضها اومده پسرم ميگه من كه گفته بودم موبايل نميخوام، خودت برام خريدي. من هم نمي پردازم.
قبض موبايل برادر عزيز: پنجاه و چهار هزار تومان، بيست و پنج تاش مال ارسال پيام كوتاهه.
ابن هزينه موبايل سواي دو خط تلفن موجود در خانه مي باشد كه ماهانه هر كدام در همان حدود سي – چهل هزار تومان هزينه شان مي باشد.
به قول همكاري وسيله بازي بچه ها عوض شده، و اين تغيير هم خيلي هزينه بره! قديما بچه ها لي لي، آفتاب مهتاب و بازيهاي ديگه مي كردن .
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:28 AM | Permalink | 4 comments
HYSYS
گاهي سوالات عجيبي از آدم پرسيده مي شود.
كه آدم در پاسخ به آنها در مي ماند.
نه اينكه سوال خاصي يا سختي باشد.
بلكه از اينكه چگونه افراد اين سوالات به ذهنشان مي رسد.
و آيا انقدر مشكلات ديگرشان حل شده است
كه فقط همين مسائل برايشان مشكل ساز است.
نمونه اش پرسش يكي از همكاران
در حاليكه شديداً در حال انجام يك محاسبه بودم
مي باشد، كه از من مي پرسد:
« HYSYS مخفف چيه ؟»
خوش به حالش . شايد من هم يه زماني انقدر بيكار باشم
كه برم دنبال مخفف HYSYS

پ.ن. HYSYS نام يك نرم افزار تخصصي مهندسي شيمي است.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:27 AM | Permalink | 1 comments
اعلام آمادگي
اينجانب در زمينه هاي ذيل آماده به همكاري مي باشم:
1- پر نمودن خلاهاي روحي در كليه زمينه ها
2- مشاوره در زمينه ازدواج،طلاق، روابط با خانواده همسر، روابط با همكاران، روابط با دوستان و كليه روابط از عمومي تا خصوصي
3- مشاوره در زمينه انتخاب لباس، مبلمان،هديه به اطرافيان،...
4- مشاوره در زمينه برخورد با اطرافيان از نوع فيزيكي، شيميايي، احساسي و ...
5- تأمين ايميلهاي فورواردي براي دوستان
6- تأمين سوژه براي ارضاء حس كنجكاوي
7- فقط پيرزن خفه نمي كنم چون پوستشون يه جوريه زير دستم ...خوشم نمياد.
در صورت نياز به هريك از موارد بالا به همين جا مراجعه كنيد.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:23 AM | Permalink | 6 comments
Aug 29, 2006
بپرس خب !
همكاري از يكي از واحدها:
«من واقعاً معذرت ميخوام
وقتي شنيدم خيلي ناراحت شدم
ولي شما به دل نگيريد
ايشون با همكارهاي واحد خودمون هم اينجورين
من از جانب خودم از بابت اون اتفاق معذرت مي خوام.»
من ( در عين تعجب و متوجه نشدن ماجرا):
«خواهش مي كنم،
اختيار داريد، اصلاً مهم نيست.»

خداييش دلم نيومد وقتي داره اونطوري احساساتش رو بيان مي كنه
بزنم تو ذوقش و بپرسم چي رو داري ميگي؟!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:50 AM | Permalink | 5 comments
بابا
امان از دست اين بابا!
آخرش هم سايزش رو نفهميدم چنده
هرچي واسش مي گيريم براش بزرگ ميشه
وقتي هم كه سعي مي كنيم كوچكترش رو بگيريم
خيلي كوچيك ميشه
اين دفعه يه تي شرت براش خريده بوديم
با هزار زحمت با سايز كردن صد تا تي شرت ، رو تن اين و اون !!
ديروز اومد آزمايشش كنه
ميگه: « خداييش به فروشنده گفتيدپسرتون چند سالشه؟؟»
هيچي ديگه معلومه براش كوچيك بود
البته نه خيلي ها...
فقط يه كم مدل چسبون بود به تنش
تازه كلي خوش تيپ شده بود.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:47 AM | Permalink | 2 comments
Aug 28, 2006
كتابخواني
با تعدادي از دوستان يك دوره كتابخواني داشتيم
به طوريكه هر ماه هركداممان يك كتاب مي آورديم
و در طول يك ماه مطالعاتمان را انجام ميداديم
اولش 5 نفر بوديم
دو سه ماه قبل يكي از دوستان انصراف خودش رو به دليل
مشغله زياد و فرصت نداشتن اعلام كرد.
تا اينكه فهميديم عازم سفر خارج از ايرانه
حالا نفر دوم هم انصراف خودش رو اعلام كرده
به نظرتون اين يكي مي خواد چيكار كنه؟؟
احتمالاً يكي دو ماه ديگه معلوم ميشه.
فكر كنم آخرش خودم بمونم
هي برم براي خودم كتاب بخرم
هي براي خودم برنامه ريزي كنم و سر موعد كتاب تحويل بدم :)
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 11:08 AM | Permalink | 1 comments
تولدم مبارك!
واي چه خوبه كه دوستان آدم فكر كنن
تولد آدم زودتره
و كادوي آدم رو زودتر بفرستن
اينجوري تولد دنباله دارتر ميشه
از الان تا يه ماه ديگه هي تولد ميشه برام!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 11:05 AM | Permalink | 1 comments
Aug 27, 2006
تنبلي؟
به دليل مسائل امنيتي
قبل از سفر
سوئيچهاي ماشين
و كليدهاي خانه همسر
را در خانه مادر و پدر گذاشتيم
سه روز است از سفر آمده ايم
چون ماشين نداريم حس اينكه
برويم و سوئيچ ها را بياوريم
نداريم ;)
از طرفي همسر گرامي هم حتماً بايد صبر كند
كه من برگردم خانه بعد بياد.
زندگي لذت بخشي است
فكر مي كنيد اين ماجرا تا كي طول بكشد؟
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:44 AM | Permalink | 1 comments
محل كار
چهار روز كه نميايي سركار
فكر مي كني به اندازه يه دنيا گذشته
انتظار داري همه چي تغيير كرده باشه
فكر مي كني بايد با افراد جديد مواجه بشي
خيلي لذت بخشه
مخصوصاً وقتي كه تهران نبوده باشي
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:42 AM | Permalink | 0 comments
مسافران كانادا
تو يه هفته
دو تا از دوستانم براي سفر به كانادا
خداحافظي كردند.
يكيشون همكارم بود
و ديگري همكلاسي
جالب اينجاست كه هر دو
بيولوژيست هستند.
چه مي كنه اين كانادا
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:32 AM | Permalink | 2 comments
Aug 26, 2006
بي برنامگي
حيف كه هنوز بي برنامگي همه جا فوران مي كنه
اينكه يك هتل در جزيره كيش كه تنها سه يا چهار مكان ديدني خاص دارد
شماره تلفن اين مراكز را نداشته باشد
اينكه هتل ها در مورد برنامه هاي يك مكان اطلاع نداشته باشند
بليط بفروشند بدون اينكه اطلاع داشته باشند كه
آيا آن مركز در آن روز فعال هست يا نه
خيلي مونده درست بشه.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 10:54 AM | Permalink | 1 comments
درياي طوفاني كيش
دلم خيلي سوخت
تا كيش بري و نتوني بري از درياش استفاده كني
تا كيش بري و به خاطر مواج بودن دريا
نتوني از قايق كف شيشه اي و آكواريومش ديدن كني
با هزار زور و زحمت تو اوج گرماي ساعت 2 بعداز ظهر
بري سايت غواصي اش و
بهت بگن امروز دريا طوفانيه و برنامه ها كنسله
انشاءالله در برنامه بعدي
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 10:48 AM | Permalink | 0 comments
دلفينهاي كيش
دلفينها فوق العاده بودند.
ولي حيف كه باز به خاطر همون برنامه ريزي اشتباه
در محوطه ساعت 10:30 باز شد
تا اون جمعيت بتونن وارد شوند
ساعت شد حدود 11
برنامه ساعت 11:10 شروع شد
و ساعت 11:50 تمام شد
در مجموعه هم كه ساعت 12 بسته مي شد.
اين وسط باغ پرندگان رو
چطور ميشد ديدن كرد؟؟
خدا داند.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 10:46 AM | Permalink | 0 comments
Aug 21, 2006
مدير
طفلكي
من رو كشيده كنار و ميگه
بعد از ايشون شما عازمي ديگه؟
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 3:25 PM | Permalink | 1 comments
خداحافظي

خب به كمك يكي از همكارا
مقدمات مراسم goodbye party شركتي را تدارك ديديم
گل و كيك و ...
مشغول كردن اصل كاري تو واحدهاي ديگه
براي اينكه اونور آماده بشه
دعوت از همكارهاي همون ساختمون و بعد
.....
خداحافظي !
سخت ترين كار تو زندگي
موفق باشي

 
posted by تيستو سبزانگشتي at 3:17 PM | Permalink | 0 comments
Aug 20, 2006
كيش
تو همه چي ضعف داريم
توي اينترنت به اين وسعت نتونستم يه سايت با يه اطلاعات مكفي
راجع به جزيره كيش پيدا كنم
جزيره اي كه هميشه اينطور عنوان ميشه كه
بايد براي توريستي شدنش
سرمايه گذاري بالايي كرد.
جايي كه مثلاً به عنوان تبليغات
هر شب دارن يه برنامه به نام شبهاي كيش پخش مي كنن.
گرچه به قول اطرافيان مثلا تو كشور ما چند درصد هستن كه
ميتونن براي مسافرت برن كيش؟
اين تبليغات داره انجام ميشه كه
از حجم سفرها به دبي و تركيه كاسته بشه
ولي باز هم پاي حرف هركس مي نشيني
ميگه سفر به دبي يا استانبول خيلي ارزونتر از كيش در مياد.
پر بيراه هم نميگن.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 7:39 AM | Permalink | 1 comments
:)
خب عنوان شد
خيالم راحت شد.
ميدوني دقيقاً همون چيزي كه ميخواستم خب نشد
ولي حداقلش اينه كه مسأله مطرح شد
و طرف مقابلم ميدونه كه ديگه رو اين موضوع
نمي تونه رو من تكيه كنه
بايد حداقل دنبال يه جانشين باشه
يا به هرحال ميدونه كه انتظاري بيشتر از اين نميتونه داشته باشه
البته به نظر مي رسيد كه خودش آمادگي طرح اين مسأله رو داشت.
احتمالاً بايد يه جوري كتبي اش هم بكنم
كه اگه بعداً مسأله اي عنوان شد
ارجاعش بدم به اين نامه كتبي كه يعني من از خيلي وقت پيش
دنبال اين مسأله بودم.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 7:37 AM | Permalink | 1 comments
Aug 19, 2006
تعطيلي وسط هفته
- پاشو بخواب
صبح بيدار نمي شي ها
- نه عجله اي ندارم
آخه اين هفته فقط سه روز ميريم سر كار!

 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:10 AM | Permalink | 3 comments
به سلامت
تصميمت رو گرفتي
امروز حتماً عنوانش مي كني
ميخواهي يه دفعه اي بشه
ديگه نميخواي تحمل كني
البته خيلي وقت پيش هم اين تجربه رو داشتي
و به خودت قول داده بودي
وقتي از يه موضوعي ناراحتي تحملش نكني
سريع دنبال يه راه حل بگردي
تا از اون وضعيت و سيستم خارج بشي
اين دفعه هم فقط يه كم طول كشيده،
ولي قبل از اينكه به نهايت برسه
و ظرفيتت تموم بشه
بايد جلوش رو بگيري
پس با حفظ آرامش امروز موضوع رو مطرح كن.
موفق باشي!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:07 AM | Permalink | 2 comments
خودسانسوري
خيلي حرفها هست كه گاهي مي نويسي
ولي بعد از مدتي به دلايل اخلاقي، امنيتي و ....
مجبور ميشي حذفشون كني
بدون دليل دچار خودسانسوري هستيم
حالا خيلي همت داشته باشيم
مي چرخونيمش و به يه نحو ديگه مياريمش
ولي در كل و در نهايت
اون حسي رو كه لحظه اول
به آدم دست ميده و آدم ميخواد با نوشتن ابرازش كنه
نداره...
حيف!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:05 AM | Permalink | 1 comments
Aug 16, 2006
تلفن مشكوك
اگه يكي به شما زنگ بزنه
خودش رو معرفي نكنه
و بعد درباره يكي از دوستان دوره دانشگاه ازتون سوال كنه
تنها فكري كه به ذهنتون مي رسه اينه كه موضوع مربوط به يه امر خيره
پس خيلي گير نمي ديد و دانسته هاتون رو از اون فرد ميگيد.
ولي جالب اينجاست كه خيلي كم پيش مياد كه دقيقاً بپرسيد كه براي چي ميخواد و واقعاً كيه؟
بعد زنگ ميزنيد به اون دوست و ازش ماجرا رو مي پرسيد
و اون هم ميگه نه ...اصلاً مسأله ازدواج و خواستگاري در پيش نيست
حتي ميگه براي كاري هم اقدام نكرده كه شايد گزينش بوده باشه
حالا شما مي مونيد و اين افسوس كه كاش حداقل از طرف مي پرسيديد
براي چي مي خواد؟
مخصوصا كه طرف همه شماره هاي ثابت و همراه شما رو هم داشته
اين ديگه ماجرا رو مربوط مي كنه به مأمور 007 جيمز باند ;)
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:08 AM | Permalink | 0 comments
دلتنگي
دلت گرفته؟
بهترين راه براي رهايي از اين حس
ريختن دو قطره اشك است
در حالي كه سرت را بر روي شانه عزيزت گذاشته اي.
روز بعد...
رهايي از همه دلتنگي ها
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 7:57 AM | Permalink | 2 comments
Aug 15, 2006
آدمهاي جورواجور
چرا بعضي ها شوخي و جدي رو نمي تونن از هم تميز بدن؟
حتي با وجودي كه كلي علامت چشمك و خنده و .... تو پيامت استفاده مي كني؟
اه اه اه آدم هم انقدر يخ و بي مزه
چه بهشون بر مي خوره
زود هم جوابت رو ميدن
هميشه از آدمهايي كه يه بعدي زندگي كردن بدم اومده
اونايي كه فقط درس خوندن بدون اينكه لذت از لحظه لحظه دانشگاهشون ببرن
اونايي كه فقط كار كردن بدون اينكه بفهمند از كل زماني كه در شبانه روز بيدارن
مدت بيشتري اش رو تو محيط كار به سر مي برند
پس بايد با همكاراشون طوري رفتار كنن كه محيط رو هر دو طرف بتونن تحمل كنن
و ...
آدم بايد انقدر ظرفيت داشته باشه كه اينور با يكي همدردي كنه
اونور با يكي ديگه تو شادي اش سهيم باشه
دقيقه ديگه بتونه به يكي تو مشكلش راهنمايي كنه
و زماني هم بتونه با خودش خلوت كنه و به درد خودش برسه
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:18 AM | Permalink | 6 comments
تحمل يا فيلم بازي كردن
خب وقتي يه مشكلي حل نميشه
با وجودي كه به هر دري ميزني
حتي مي خواي خودت رو از محيط مشكل زا دور كني
ولي بقيه نميذارن
تنها راه حلي كه مي مونه ميدوني چيه؟
اين كه صورت مسأله رو پاك كني
تو ذهنت ، با خودت كلنجار بري كه
تو اصلاً با اين شخص
با اين محيط و با تمام اتفاقاتي كه
دور و برت ميفته مشكل نداري
در نتيجه رفتارت رو هم به سمتي بچرخوني
كه همه هم فكر كنن واقعاً همينطوره
اولش به طور وحشتناكي سخته
ولي بعدش كم كم امر به خودت هم مشتبه ميشه.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:16 AM | Permalink | 2 comments
كاركرد نامناسب
با زبون بي زبوني بهم فهموندي
كه مشكل از شيوه كار كردن منه
كه كارها پيش نميره
دارم فكر مي كنم كه چطور بهت بگم
"خب آره بي دليل هم نيست ."
من اين شيوه كار رو دوست ندارم
گرچه قبلاً هم دو سه بار بهت گفتم
ولي نخواستي بفهمي
حاضرم به نحو ديگه اي كار كنم
حتي اگه كار فكري و فيزيكي اش بيشتر باشه
ولي تو اين سيستم و به اين نحو كار نكنم
اصلاً حوصله اش رو ندارم!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:06 AM | Permalink | 0 comments
Aug 14, 2006
PG
PG= Pesare Gol
PG = Personal Gasoil Computer
PG = Pinucchio Geda
اينها در انتهاي يك سمينار 4 ساعته با موضوع PG به ذهنم مي رسه
حالا اگه كسي واقعاً فهميد PG يعني چي به من هم بگه.
ديگه داغ كردم.
الان هم كه يه جلسه ديگه دارم، اصلاً تو باغ نيستم.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 3:13 PM | Permalink | 4 comments
معضل غذا
خانم عزيز همكار كه ميگي چرا ديگه از غذا شكايت نمي كنم.
دستتون درد نكنه كه فرم نظرسنجي واسه غذا درست كرديد.
ولي نميدونم چرا به نظرات من نسبت به غذاها حساسه
وقتي من فرم رو پر ميكنم ديگه جواب نميده و ثبت نميكنه.
;)
احتمالاً بايد تو قسمت كيفيت غذا حتماً بزنم خوب
زمان سرو غذا خوب
اندازه غذا خوب؟
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 7:53 AM | Permalink | 2 comments
مشترك وبلاگ ما شويد توسط ايميل
ديروز بالاخره موفق شدم كد اشتراك ايميلي رو پيدا كنم و تو وبلاگم قرار بدم.
اين رو براي اون دسته از دوستاني انجام دادم كه به ايميل دسترسي دارن از محيط كار
ولي به اينترنت نه. (برو خوش بگذرون آزي_جي واي)
حالا يكي آزمايش كنه ببينم كار مي كنه يا نه.
احتمالاً بعد از وارد كردن ايميل 24 ساعتي طول ميكشه تا فعال شه.
حالا اين باعث نشه بريد و حاجي حاجي مكه و
اون دو تا كامنتي رو هم كه سالي يه بار ميذاشتيد ديگه نذاريد
و حرفاتون بمونه رو دلتون!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 7:49 AM | Permalink | 2 comments
Aug 13, 2006
خوش باشي
تموم شد ديگه
كارها افتاد رو روالش
بليط رو كه گرفتي
همه چيز بدو بدو ميشه
ديگه فرصت نداري حتي
به اون استراحتي كه نياز داشتي برسي
حيف شد
چون قرار بود حداقل يه هفته
بري
واسه خودت خوش باشي
حالا شايد سري هاي بعد
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:01 AM | Permalink | 1 comments
خواب طولاني
بابا دمت گرم
قرار بود نيم ساعت بخوابيم كه انرژي كسب كنيم
انقدر خوابت سنگين بود كه
تازه نگران هم مي شدم و
مجبور بودم هر از گاهي بهت سر بزنم.
حالا سير شدي بعد از 11 ساعت خواب؟
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:59 AM | Permalink | 0 comments
چپ دست
اول از همه 13 آگوست روز چپ دستها رو
به همه چپ دستهاي عزيز،
باهوش،
نازنين
تبريك مي گم.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:51 AM | Permalink | 0 comments
Aug 12, 2006
عادت بد
يه لحظه با ديدن ظرفيت 6 نفر پذيرش تو كل ايران،
دچار دپرسيون شدم.
ولي خب ديگه تصميميه كه گرفتم نميشه كه كوتاه اومد.
امان از اين عادت بد من
يه چيزي رو كه شروع مي كنم،
حتماً بايد تا آخرش برم
به هر جون كندني كه باشه...
(مثل فرانسه خوندنم)
D:
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:29 AM | Permalink | 1 comments
Final Destination
اين سري فيلمهاي Final Destination خيلي بامزه است
اينكه ميخواد نشون بده وقتي اجلت برسه
هر جوري هم فرار كني بالاخره دنبالت مياد
به اين نتيجه مي رسيم اگه كسي داشت بلايي سرش ميومد
جلوش رو نگيريم چون ممكنه به مرگ فجيع تري بميره ;)
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:22 AM | Permalink | 0 comments
كارت درسته!
من نميدونم چرا در مورد كارهاي مهندسي دچار شك و ترديدم
از طرفي اصلا دوست ندارم تو اين شغل فعال باشم
هر از گاهي دچار احساس كسلي ميشوم
و دنبال راه گريزي مي گردم
ولي ...
از طرف ديگه وقتي يه كار طراحي مي كنم،
يا كارهاي محاسباتي انجام ميدم،
كلي حال مي كنم و روحيه مي گيرم.
تازه از بچگي هم تو كارهاي مهندسي و شناخت دستگاههاي مختلف
و سر در آوردن از طرز كارشون يد طولايي داشتم.
فكر مي كنم احساس خستگي كردن فقط زاييده مشكلات كاري باشه
يعني اگه الان كارهايي كه به طور تفريحي انجام ميدم رو،
به عنوان شغل اصلي انجام ميدادم مطمئناً از اونها هم خسته شده بودم.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 9:18 AM | Permalink | 0 comments
Aug 9, 2006
كمك يا نه؟
نمي دونم در مورد اون فرد دچار تناقضم
يه بار دلم براش ميسوزه
ولي دفعه بعد ازش يه چيزي مي بينم
ميگم به من چه كه بخوام دخالت كنم
بايد دقيق كفه ترازو رو بالا پايين كرد.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 12:13 PM | Permalink | 1 comments
زندگي دانشجويي
گفتي متأسفانه پول بين همه بچه ها مسأله سازه
كسي كه پول نداره مجبوره از بقيه دوري كنه
كسي كه يه كم وضع مالي بدتري داره
تو جمع دانشگاهي به ناخودآگاه كشيده ميشه
تو جمعهايي كه شرايطي بدتر از خودش رو دارن
براي اينكه همه چي به پول بنده
حتي يه كافي شاپ رفتن،
حتي يه سينما رفتن،
حتي...
يعني سه تا دوست دانشجو نميتونن زمان زيادي باهم باشن
مگر كلي هزينه كنن
و حالا اگه يه نفر اين وسط شرايط مالي نامناسبي داشته باشه
خيلي عذاب ميكشه و دوستاش هم از اون بيشتر
همه اينها باعث ميشه كه جمع شه رو همديگه و در نهايت
يه فردي فارغ التحصيل باشه با كلي جاي پاهايي كه رو دلش گذاشته
كاش مي شد دانشجوها بتونن كار كنن كه
كمك هزينه اي براشون باشه
به هرحال احساس جووني و غروري كه دارن نميگذارد
كه براي همه مسائل از خانواده پول بگيرن
در نتيجه ...
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 12:10 PM | Permalink | 0 comments
نازنين
خيلي دوستت دارم
خودت هم اين رو ميدوني
متأسفانه اختلاف سني اي كه وجود داشت
نذاشت كه من و تو به اندازه كافي به هم نزديك باشيم
دوراني كه من درگير مسائل فكري و جواني بودم
تو كودكي بيش نبودي با دغدغه هاي فكري خودت
و زماني كه تو به سني رسيدي كه اون مسائل برايت اهميت داشت
و نياز به همفكري يا كمك فكري داشتي
من درگير مسائل بزرگتر زندگي خودم بودم
به هرحال هميشه به نوعي از هم دور بوديم
ولي اين دليل نميشه كه فكر كني هيچوقت تنهات ميذارم
هميشه باهاتم و هميشه به فكرتم
هرجا بموني و كم بياري پيشت هستم و ميتوني به من تكيه كني.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 12:08 PM | Permalink | 0 comments
Aug 6, 2006
چه كارش كنيم؟
همه خانواده نگرانند.
كاش آرامش داشت و مي شد باهاش صحبت كرد.
حيف كه خودش هم هيچوقت راه نداده.
بماند كه سيستم استثماري همسرش هم كم باعث اين مسأله نبوده
اصلاً از قصد انقدر رو اين فرد رو از خانواده دورش كرده
كه الان خانواده هيچ راهي براي نزديك شدن به او پيدا نمي كنن.
بايد دنبال راه حلي گشت.
خودم درستش مي كنم. نگرانش نباشيد.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 3:40 PM | Permalink | 2 comments
اعتقاد به تناسخ
ديروز تو فرودگاه با يك شخص عجيب آشنا شدم،
يك مرد حدوداً 4-73 ساله استراليايي كه با اعتقاد به تناسخ،
به دنبال زندگيهاي قبلي خود در حال سفر به كشورهاي مختلف بود.
يكي از زندگيهايش در حدود 3000 سال قبل از ميلاد در نواحي زاگرس
و در كالبد يك زن بوده است.
و ديروز پس از يافتن مكان زندگي اش در آن نقطه داشت ايران را به مقصد مصر ترك مي كرد.
و براي يافتن يكي ديگر از زندگيهايش مي رفت.
به قول خودش فقط اين مسأله حسي بود،
از هيچ جايي الهام نمي گرفت و هيچ نوع مطالعاتي در گذشته از اين ماجرا نداشته است.
22 كشور در ليستش براي مراجعه بود.
و هدفش اين بود كه با تهيه يك نمايش موزيكال تمام يافته هايش را به ديگران نشان دهد
و البته به دنبال اين بود كه به جهان غرب كه مرگ را پايان زندگي مي بينند
نشان دهد كه چنين نيست و نبايد از مرگ هراسيد.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 3:33 PM | Permalink | 0 comments
Aug 2, 2006
چهارشنبه حرام شده
تمام برنامه هام رو براي پنجشنبه ها ست ميكنم
كه قبل از كلاس زبانم به اونها برسم.
اين پنجشنبه از طرف شركت به يه كلاس معرفي شدم
و بايد زمان خودم رو براي اون كلاس بذارم
پس چهارشنبه خوشگله ام ميشه
يه چهارشنبه با يه حجم كاري بالا
يعني عملاً شنبه بي ريخته D:
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 12:09 PM | Permalink | 2 comments
قطع برق
ساعت 6 ميرسي خونه: خب طبق معمول خسته اي، ميري يه دوش ميگيري
بعد هم ولو ميشي جلوي تلويزيون با يه ظرف پر از ميوه
با آرامش كامل استراحت ميكني
ساعت 7 تصميم ميگيري يه غذايي هم محض دلخوشي و جلوگيري از سوءهاضمه درست كني
برنج رو خيس ميكني
تو ذهنت برنامه هاي مختلف رو ست ميكني براي شب
مثل كتابهايي كه ميخواهي بخوني
ساعت ميشه 8 :يكدفعه تاريكي مطلق...
ميدوني اين تابستون برق زياد رفته منتها هميشه صبحها بوده كه تو نبودي
و تو فقط از اينكه صفحه ديجيتال ماكروفر كه عددهاش عوض شده متوجه ميشي
اما حالا؟؟
حتي نميتوني شام درست كني
چون پلوپزت هم كه ديگه كار نميكنه
هيچوقت هم دلت نخواسته كه برنج رو تو قابلمه دم كني
چون به هرحال مدام بايد حواست به مقدار آب داخلش باشه
و اين به نظرت اتلاف وقت و انرژيه
يه نيم ساعتي رو الكي تو نور شمع و چراغ روشنايي مي گذروني
ساعت 8:30 : ميري ميخوابي به اين اميد كه صبح بيدار شي و كارهايي كه تو فكرت بوده رو انجام بدي.
ساعت 6 صبح ساعتت طبق معمول هميشگي زنگ ميزنه
و اين يعني اينكه تو اصلا باورت نميشه كه 10 ساعته خوابيدي
بدون اينكه محض رضاي خدا يه بار چشمات رو باز كني .
آخه آدم چقدر بايد كمبود خواب داشته باشه؟
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 12:06 PM | Permalink | 1 comments
Aug 1, 2006
:)
پشت هر مرد بزرگی
یه زن بزرگه.
اما...
پشت هر زن بزرگی
فقط خودشه.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 11:54 AM | Permalink | 5 comments
خانواده
هرچي باشه تو از خانواده شي.
ممكنه من خودم رو بزنم به اون راه
ممكنه من اون رو نبخشم
خب من ميتونم خودم رو توجيه كنم:
كه خوني كه تو رگهاي من هست با مال اون فرق ميكنه.
ولي تو چي؟
مگه نميگي بچه است؟ خب بچه اشتباه زياد ميكنه.
تو سراغي ازش بگير
نه اينكه فقط از پدر و مادرش بپرسي ، دورادور
به خودش زنگ بزن
با خودش حرف بزن
ازش بپرس،
ازش بخواه بهت توضيح بده
بهش بگو دوستش داري
بهش نشون بده كه به فكرش هستي
نذار تنها بمونه
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:18 AM | Permalink | 2 comments
قدرشناسي
هميشه همه از قدرنشناسي ديگران رنجيده اند.
هر نوشته اي يا وبلاگي رو كه مي خوني،
يا با هركس كه صحبت مي كني،
همه دارن از اينكه كلي در حق دوستانشون محبت كرده اند،
يا براي دوستاشون وقت گذاشته اند،
يا به فكر اونا بوده اند...
ولي حالا يا هيچوقت اونا ارزششون رو ندونستن
و تشكر خشك و خالي هم نكرده اند مينالند.
ولي يه كم با خودمون فكر كنيم:
آيا ما خودمون اينكارها رو كرده ايم در مقابل محبتهاي هرچند كوچك آنها؟
آيا اصلا به كارهايي كه دوستانمان انجام داده اند فكر كرده ايم؟
آيا به موقع به آنها زنگ زده ايم؟
يا ما هم مثل آنها سال به سال يادي ازشان ميكنيم؟
ولي خداييش قبل از اينكه بديهاي ديگران رو ببينيم و ذكر كنيمT
يه كم به اعمال خودمون فكر كنيم.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:15 AM | Permalink | 2 comments