Jun 24, 2006
تبريك تولد
تو خواب يادت ميفته كه دو روز پيش تولد يكي از آشناها بوده است. بلند ميشي به او هم مي گي.
مي پرسي كه تبريك گفته يا نه؟ ميگه نه! چون او هم تولدش رو تبريك نگفته بوده است.
يادت ميفته سال قبل چقدر از اينكه همه تولد تو را فراموش كرده بودند ناراحت شده بودي. آخه هيچوقت انتظار چنين چيزي رو نداشتي.
و البته از همه بيشتر از اين حرصت گرفته بود كه تازه وقتي يكيشون فهميده بود، بعدش به بقيه خبر داده بود و آنها هم يكي يكي تازه زنگ مي زدند و به بهانه هاي مختلف خودشون رو توجيه مي كردند. شايد اگه اين كار رو نمي كردن ، خب مي گفتي فراموش كرده اند ولي خب بهانه تراشي چيزيه كه هميشه ناراحتت مي كنه.اون هم بهانه هاي بچگانه اي مثل ... بگذريم.
اونجا بود كه به خودت قول دادي فقط كساني برايت اهميت زياد داشته باشند كه واقعاً به تو اهميت مي دهند! به قول معروف براي كسي بميري كه برات تب مي كنه!
ديگر برايت اهميتي نداشت. اينكه ديگران بخواهند تو را به ياد داشته باشند يا نه. هيچ فرقي نمي كند.
ولي خودت يك چيز را سعي مي كني فراموش نكني:
اينكه تو مانند ديگران نباشي.
اينكه تو سعي كني با كارهايي كه مي كني ديگران را از اشتباهاتشان مطلع كني.
به هر دليلي باشد، هر حسي را هم كه درونت ارضاء كند اشكالي ندارد مهم اين است كه تو در همه موارد از بقيه برتر و بالاتر باشي.
پس از او هم مي خواهي ، هر چند دير شده ولي به هر حال به هرصورتي كه خودش مي داند ،تولد او را تبريك بگويد تا مثل او نباشد.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 1:59 PM | Permalink |


1 نظرات بهاري شما:


  • At 6/26/2006 7:14 AM, Anonymous Anonymous

    میلادت ، سپیده دمی است بر پیشانی آسمان
    متبرک باد نام تو