هميشه همه از قدرنشناسي ديگران رنجيده اند.
هر نوشته اي يا وبلاگي رو كه مي خوني،
يا با هركس كه صحبت مي كني،
همه دارن از اينكه كلي در حق دوستانشون محبت كرده اند،
يا براي دوستاشون وقت گذاشته اند،
يا به فكر اونا بوده اند...
ولي حالا يا هيچوقت اونا ارزششون رو ندونستن
و تشكر خشك و خالي هم نكرده اند مينالند.
ولي يه كم با خودمون فكر كنيم:
آيا ما خودمون اينكارها رو كرده ايم در مقابل محبتهاي هرچند كوچك آنها؟
آيا اصلا به كارهايي كه دوستانمان انجام داده اند فكر كرده ايم؟
آيا به موقع به آنها زنگ زده ايم؟
يا ما هم مثل آنها سال به سال يادي ازشان ميكنيم؟
ولي خداييش قبل از اينكه بديهاي ديگران رو ببينيم و ذكر كنيمT
هر نوشته اي يا وبلاگي رو كه مي خوني،
يا با هركس كه صحبت مي كني،
همه دارن از اينكه كلي در حق دوستانشون محبت كرده اند،
يا براي دوستاشون وقت گذاشته اند،
يا به فكر اونا بوده اند...
ولي حالا يا هيچوقت اونا ارزششون رو ندونستن
و تشكر خشك و خالي هم نكرده اند مينالند.
ولي يه كم با خودمون فكر كنيم:
آيا ما خودمون اينكارها رو كرده ايم در مقابل محبتهاي هرچند كوچك آنها؟
آيا اصلا به كارهايي كه دوستانمان انجام داده اند فكر كرده ايم؟
آيا به موقع به آنها زنگ زده ايم؟
يا ما هم مثل آنها سال به سال يادي ازشان ميكنيم؟
ولي خداييش قبل از اينكه بديهاي ديگران رو ببينيم و ذكر كنيمT
يه كم به اعمال خودمون فكر كنيم.
گاهی لازمه یه چیزی مثل پتک یا سنگ بزرگ بخوره تو سرمون تا یه چیزای کوچیکی رو عوض کنیم ولی گاهی یه چیزی مثل قاصدک (همین نوشته ی تو) ، نرم و آروم روی گونه هامون میشینه و باعث میشه کل دیدمون نسبت به خیلی چیزا، یه جور دیگه بشه