Sep 27, 2006
يك تجربه
يك تجربه :
يكي از همكارا جديداً كلي از مداركش رو كه شامل
كارت ماشين،بيمه نامه هاي ماشين، گواهينامه، كارت معافيت،
دو سه تا كارت عابربانك، كارت خريد پارسيان و ... بوده رو گم كرده
ماجرا رو امروز داشت برام تعريف مي كرد
كه برگشتني از يه جشن تولد كه براش كلي شيك كرده بوده
موقع سوار شدن به ماشين براي اينكه بتونه كتش رو بذاره رو صندلي عقب
كيفش رو ميذاره رو سقف ماشين...
و البته به دليل آلزايمر مزمني كه كليه جووناي امروزي بهش دچارن
معلومه چي ميشه ديگه!
بعد از كلي مسير تازه يادش ميفته كه اي دل غافل...
خلاصه ميره كل مسير رو تا جايي كه ميتونسته ميگرده
ولي خب هيچي پيدا نميشه.
خوشبختانه تو كيفش شماره تلفنش بوده و همون شب كسي
زنگ ميزنه كه وقتي داشته ماشينش رو پنچر گيري ميكرده
كيفش رو پيدا كرده!
فردا صبحش ميره كيف رو تحويل مي گيره ولي دريغ از مدارك
طرف محدوده اي رو كه كيف رو پيدا كرده بوده ميگه اين دوست ما
ميره اونجاها رو ميگرده، عابربانكهاش رو پيدا مي كنه
ولي از كارتها خبري نبوده...احتمالاً قبلاً از كيف افتاده بوده
نتيجه 1 : اگه اين همكار ما ازدواج كرده بودن اين مشكل براشون پيش
نميومد، چون مدارك رو ميتونستن بدن خانمشون بندازه تو كيفش.
نتيجه 2 : باز هم اگه ايشون ازدواج كرده بودن و با خانمشون مشتركاً
از ماشين استفاده مي كردن، مطمئناً يه كيف يا دفترچه اي تهيه ميكردن
و همه مدارك رو ميذاشتن تو اون تا لازم نباشه هي هردفعه دونه دونه مدارك
رو به هم بدن، در نتيجه الان هم مدارك يكي يكي گم نميشد!
نتيجه 3 : هميشه وقتي تولد ميريد تنها نريد همراهتون يكي رو ببريد
كه موقعي كه كتتون رو در مياريد كيفتون رو بديد بهش!
البته سعي كنيد با اين شخص روابط صميمانه بدون رودربايستي داشته باشيد.
تا روتون بشه موقع كت در آوردن كيفتون بديد نگه داره واستون.
نتيجه گيريهاي بعدي رو خودتون انجام بديد.
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 10:52 AM | Permalink |


1 نظرات بهاري شما:


  • At 9/27/2006 11:30 AM, Anonymous Anonymous

    هر چه داشتم
    در کيف کوچک چرمی کهنه جيب پشت شلوارم،
    دور ريختم؛
    کارت شناسايي،
    کارت تردد،
    کارت ساعت،
    گواهينامه رانندگی ،
    کارت های اعتباری و خريد،
    دفتر تلفن،
    عکس های سه در چهار يادگاری دوستانم.
    تنها عکس کودکی ام ...
    ..... عکس کودکی ام ...
    .............. کودکی ام ...
    آقا ، خانم ، ببخشيد ؛
    اين چشمها را در اين حوالی نديده ايد؟
    آشنا نيست؟
    نشانی يا خاطره ای نداريد از او؟
    آقا ، خانم ، ببخشيد ؛
    نه ،
    نه ديوانه نيستم ....