Sep 26, 2006
اين قديميها
اين قديميها مخصوصاً اونايي كه به خاطر مسائل سلامتي شون
نميتونن خيلي هم از خونه خارج بشن
هنوز تو حال و هواي گذشته ها باقي موندن
تو حال و هواي اون موقعها كه همسايه ها به هم محبت مي كردن
اگه كسي نذري داشت يه گروه بزرگ از همسايه ها جمع مي شدن و كمك مي كردن
اگه كسي مشكلي داشت امكان نداشت بقيه تنهاش بذارن
واي به روزي كه اين فرد مسن رو از محله قديمي اش هم دور كرده باشي
و الان تو محله جديدي زندگي كنه
حالا بيا و ثابت كن كه به خدا ديگه مردم مثل قديما نيستن
مگه باور مي كنن؟؟
باز هم اسم صغري خانم و سكينه خانم رو ميارن كه بله اگه اونا بودن اِل مي شد و بِل مي شد.
هي ميرن و ميان و ميگن مثلاً اينجا چيه مردم عاطفه ندارن
نميدونيم همسايه مون كيه!!
خلاصه همسر گرامي ما مادربزرگي داره كه تو اين مايه هاست.
سالهاست كه سعي مي كنه مراسم افطار شب احياش رو برگزار كنه
سالهاست كه هنوز روز هفت ماه محرم آش مي پزه
هرسال هم نيروهاي كمكي دارن كمتر و كمتر ميشن
براي اينكه اونايي كه هنوز به اين مسائل اعتقاد دارن سنشون داره بالاتر مي ره
جوونا هم كه ميتونن كمك كنن اصلاً از اين كارا خوششون نمياد.
اطرافيان نزديكشون هم مثل دخترها، انقدر مشغله ذهني و كاري دارن كه
واقعاً دلشون نميخواد اين كارها انجام بشه
ولي و فقط و فقط به خاطر دل اين فرد مجبورن به اين كارها رضايت بدن.
باقي موندن رو يه سري اعتقادات توسط بعضي نسلها
خيلي افراد نسل بعدي رو اذيت مي كنه.
ولي آيا كسي راه حلي ميتونه داشته باشه؟
البته به قول مامان يه راه حل داره...
اين نسل برن!
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 8:42 AM | Permalink |


0 نظرات بهاري شما: