اون روز كه الميرا داشت با احساس از رفتن به افطاريهاي دانشگاه صحبت مي كرد
ياد دوران دانشگاه خودمون افتادم
با چه لذتي ما هم در افطاريها شركت مي كرديم.
خيلي درگير برگزاري مراسمها نميشدم.
ولي هميشه حضور داشتم.
هميشه بعد از برنامه افطاري،
كه تو سلف غذاخوري ساختمان هيدروليك برگزار ميشد
يه نيمچه برنامه اي هم بچه ها تو يكي از سالنهاي كوچك
دانشكده اجرا مي كردند.
برنامه كه شامل هنرنمايي همكلاسي هاي هنرمند مثل شعر و موسيقي
و از طرفي هم شامل مسابقه هاي مختلف ميشد.
مسابقه ماست خوري با چشمان بسته، به طوريكه كه هر تيم دونفر
مي شد و نفر مقابل با چشم بسته به آن يكي ماست مي خوروند.
مسابقه سالاد درست كني ...
مسابقه هوش كه شامل سوالاتي درباره
بيوگرافي استادي يا كتابي يا هر مسأله ديگري مربوط به درس
مي شد و بايد به طور بيست سوالي جواب رو پيدا مي كرديم.
و خاطرات ديگري كه فقط خاطره شده اند و ديگر هيچ.
ياد دوران دانشگاه خودمون افتادم
با چه لذتي ما هم در افطاريها شركت مي كرديم.
خيلي درگير برگزاري مراسمها نميشدم.
ولي هميشه حضور داشتم.
هميشه بعد از برنامه افطاري،
كه تو سلف غذاخوري ساختمان هيدروليك برگزار ميشد
يه نيمچه برنامه اي هم بچه ها تو يكي از سالنهاي كوچك
دانشكده اجرا مي كردند.
برنامه كه شامل هنرنمايي همكلاسي هاي هنرمند مثل شعر و موسيقي
و از طرفي هم شامل مسابقه هاي مختلف ميشد.
مسابقه ماست خوري با چشمان بسته، به طوريكه كه هر تيم دونفر
مي شد و نفر مقابل با چشم بسته به آن يكي ماست مي خوروند.
مسابقه سالاد درست كني ...
مسابقه هوش كه شامل سوالاتي درباره
بيوگرافي استادي يا كتابي يا هر مسأله ديگري مربوط به درس
مي شد و بايد به طور بيست سوالي جواب رو پيدا مي كرديم.
و خاطرات ديگري كه فقط خاطره شده اند و ديگر هيچ.
يه روز برميگردن همشون
همه خاطراتي كه الان فكر ميكنيم هيچن