بدنم نمي تونه خودش رو با ساعت تهران تطبيق بده
چند وقته ، شبها به سختي مي خوابم
عوضش صبحها نميتونم بيدار بشم.
به روي خودم هم نميارم صبحها دير ميرم سر كار
آخر ماه با جريمه كسر كار موجود در فيش حقوقي كه
روبرو شدم تازه مي فهمم كانادايي بودن يعني چي!
فقط اميدم به اينه كه از هفته ديگه بابك ديگه نميره پالايشگاه
صبحها به زور اون هم كه شده مجبورم زود بزنم بيرون
منم به زور زنگ موبايلم زود ميام