May 5, 2007
...
آسمون گرفته است،
هوا دلگيره،
انگار به شهر گرد مرگ پاشيدن
همونجور شلوغه و آدمها در رفت و آمدن
ولي...
انگار يه عده آدم آهني اند،
انگار هيچ كس روح نداره
اينكه روحيه ندارن رو كه مطمئنم،
همه فقط ميرن و ميان و
كارهاي روزمره شون رو انجام ميدن
اما بدون هدف، بدون انگيزه
آدم همه اش منتظر خبر بده
خفقان كه ميگن اينه؟
كاش كه اين فقط احساس من باشه
كاش كه واقعاً اينطور نباشه
 
posted by تيستو سبزانگشتي at 12:29 PM | Permalink |


7 نظرات بهاري شما:


  • At 5/05/2007 1:41 PM, Anonymous Anonymous

    سپاسگزارم خداي من

    خنده را

    براي دهان او

    او را

    به خاطر من

    و مرا

    به نيت گم شدن آفريدي .

     
  • At 5/05/2007 1:42 PM, Anonymous Anonymous

    - آقا پيرهنم را مي خريد ؟

    پيراهنش را مي فروشد .



    - آقا شلوارم را مي خريد ؟

    شلوارش را مي فروشد .



    - آقا كفشم را مي خريد ؟

    براي راندن سگ ها كه به كارتان مي آيد .



    - آقا قلبم را مي خريد ؟ ...



    و به هنگامي كه ستاره ها و دلش در سبدي زرين دور مي شوند

    باد سياهي در چهار ستون ويران تنش بر مي خيزد

    حفره هاي مهيبي در روحش باز مي شود

    و كرم ها و مورچگان

    در شعفي بي پايان

    مي لولند .

     
  • At 5/05/2007 1:52 PM, Blogger Coral

    وای خیلی هوا پسه

    ازین به قول معروف وطن..

    م ت ن ف ر م

    هم از آسمون سیاهش
    هم از جدولاش که انقدر خاک نشسته روشون سفید شدن
    هم از همه چی که رنگ خاکه

    ازین هوایی که وقتی رسیدم خونه داشتم بالا می آوردم
    ازون مامورای انتظامی
    ازون رییس مییس ها
    از دانشگاه که حوزه علمیه شده
    از مانتوی تیره ی بلند
    از مقنعه ی پالون خر
    از استادای پسر دوست
    از مردهای سیاه دل

    ازین به قول معروف وطن

    و ط ن

    مواد فروشای ایستگاه آزادی
    جنازه ای که تو کوچه صبح کم مونده بود پامو بزارم رو سرش
    اتوبانای لبریز از ماشین
    آدمای ۱۷ میلیون دیوانه

    la vie est belle?

     
  • At 5/05/2007 3:32 PM, Anonymous Anonymous

    اسم جدید مبارک باشه.
    من این کتابو نخوندم ولی توضیحی که تو دادی فوقالعاده بود
    اگه انگشتای تو هم سبزه بیا و یک دستی به قلب من بزن
    آزاده

     
  • At 5/05/2007 4:45 PM, Anonymous Anonymous

    جالب بود تیستوی عزیز...
    از اسم وبلاگت می شه فهمید که هنوز کودک درونت زندست.
    شاد و موفق باشی

     
  • At 5/06/2007 10:52 AM, Blogger roze

    ناخودآگاه اين پستت من را ياد شعر زمستان است اخوان ثالث انداخت، عزيزم سال هاست كه ما دچار اين روزمرگي هاو ... شديم يعني مي خواهند كه اينطوري باشيم...

     
  • At 5/12/2007 2:49 PM, Anonymous Anonymous

    واي اين دوست جديدت كيه كه برات كامنت مي زاره خيلي باحاله ازش خوشم مياد