صحبت از توانايي سريع تصميمگيري
و نقش اون تو زندگي افراد مختلف بود،
يعني يه جوري داشتيم دوست و آشنا رو
ارزيابي ميكرديم و پيشرفت و عدم پيشرفتشون
تو زندگي رو با توجه به اين مسأله ميسنجيديم
خوشبختانه بابا تو زندگيش خوب تصميم ميگيره
حداقلش سريع تصميم ميگيره،
همين هم باعث شده موفقتر از خيليهاي ديگه باشه
كه تو زندگيشون حتي وضعيتها و موقعيتهاي بهتري
رو داشتن و به خاطر عدم قدرت تصميمگيري از دستشون دادن
گرچه خودش ميگفت كه البته خيلي جاها هم
تصميمگيري سريع باعث اشتباه ميشه،
ولي من اعتقاد دارم باز تعداد بيشتر تصميم تو زندگي
ممكنه يه تعدادياش هم به خطا بره
ولي باز احتمال موفقيتش خيلي بيشتر از عدم تصميمگيريه
خلاصه،
تو همين صحبتها بوديم كه به يه نكته مهم خانوادگي
هم رسيديم،
اون هم با اين جمله بابا بود كه :
"من هميشه تو زندگيم مشورت خيلي كم ميكنم،
چون فكر ميكنم طرف مقابلم اونقدر كه من ميدونم
وضعيتم رو و يا من درك ميكنم نيست و نميدونه"
اين مسأله رو مرجان هم تأييد كرد كه خب اون هم
به همين دليل كه بقيه رو قبول نداره،
حتي تو جلسه امتحان از دست كس ديگري تقلب نميكنه
و خب من هم همون لحظه به ياد آوردم كه
چه سختيهايي رو در روزهاي امتحان تحمل ميكردم
كه همراه خودم نكات تقلبي رو روي ميكروفيلم
(منظورم تكه كاغذهاي يادداشت كوچكه) ميبردم
و از روي اونا تقلب ميكردم،
ولي هرگز از كس ديگه تقلب نميكردم!!!
امروز اين مسأله باز عينيت پيدا كرد،
تو شركت يه آزمون پيامهاي آموزشي برگزار ميشه،
كه واحد آموزش پيامهايي رو در مدتي ارسال ميكنه
و در انتها از اون پيامها سوالاتي رو استخراج ميكنه،
و خب مسلماً طبق قانون افزايش انگيزه جايزهاي هم داره،
افراد مختلف تو شركت اين پيامها رو تقسيم ميكنن
و با هم جواب ميدن،
بالطبع من هم تو اين امر مقدس هميشه شريك ميشم،
ولي واقعيتش اينه كه در آخرش هم امكان نداره
جوابهاي نهايي رو كه به كمك همه دوستان تهيه و جمعاوري شده رو
مستقيم و بدون چك كردن نهايي ارسال كنم،
هميشه خودم يه بار ديگه همه اون جوابها رو كه به همت بقيه دوستان
آماده شده ، دوباره چك ميكنم،
مسلماً يه تغييرات كوچكي هم توشون اعمال ميكنم،
يكي از دوستاني كه زحمت كشيده بود و يكسري كامل جوابها رو
براي من ارسال كرده بود،
امروز براي جواب يكي از سوالات يه آيتمي رو اضافه كرده بود
و براي من دوباره فرستاد و گفت كه بايد تو پاسخهاي قبلي اصلاح كنم،
خب واقعيتش اينه كه من اين مسأله رو خودم هم ديده بودم
و اصلاح كرده بودم و پاسخنامه رو هم به واحد آموزش ارسال كرده بودم،
اين دوست شايد ناراحت شد از اينكه بهش گفتم كه اين اصلاح رو انجام
داده ام، ولي اين اعتراف رو هم انجام دادم كه به هرحال من اين
شخصيت رو دارم و متأسفانه به هيچوجه نميتونم،
به ديگران اعتماد كامل داشته باشم.
البته اين مسأله خيلي جاها اذيتم هم ميكنه،
چون همه تصميمگيريها رو خودم ميكنم،
تو يه سري كارهاي شركت خودم تنهايي يه سري چيزها رو متقبل ميشم
و ....
چه شخصیت جالبی. به نظر من خیلی هم خوبه. حداقل خیلی بهتر از اینکه آدم وابسته کسی باشه. به نظر من هیچ چیزی مخصوصا برای یک خانوم بدتر از وابستگی نیست.
تیستو جون اگه کم برات کامنت می زارم مال مشکلیه که با سیستم کامنت گذاریت دارم.
آزاده
www.blue-4ever.blogfa.com